سال های میلادی 1975

سیامک دزد دون‌پایه‌ای است که برای عباس خال‌کوب کار می‌کند. سیامک با دوست قماربازش تقی در یک اتاق اجاره‌ای زندگی می‌کند. روزی سیامک در اتوبوس کیف مردی را می‌زند و رضا (گوگوش) که کیف‌زن است کیف را می‌دزدد. آنها با هم آشنا می‌شوند. رضا بیمار است و سیامک او را به خانه‌اش می‌برد. انها از خانه اجاره‌ای به خانه موسیو اسباب‌کشی می‌کنند و با همکاری موسیو از گاوصندوق یک بانک دزدی می‌کنند. عباس خال‌کوب انها را تحت نظر دارد. در این مابین موسیو می‌میرد و رضا در بیمارستان بستری می‌شود. سیامک تصمیم می‌گیرد پولها را پس دهد اما عباس خال‌کوب مانع می‌شود و سیامک را با چاقو از پا در می‌آورد. پلیس هم با گلوله عباس را می‌کشد.

داستان ظهور و سقوط آل کاپون گانگستر بدنام شیکاگو و کنترلی که او بر شهر در سال های ممنوعیت به نمایش گذاشت.

حبیب‌الله خان (نعمت‌الله گرجی) و دخترش ملیحه (آتوسا) به امیر (منوچهر وثوق) از دست برادرزاده اش هاشم (یدالله شیراندامی) گلایه می‌کنند. هاشم دوست صمیمی امیر است و ازدواجش با ملیحه را به تعویق می‌اندازد. امیر، که با آذر (ثریا حکمت) قرار ازدواج گذاشته، رانندهٔ یک شرکت معدن کار است، و در پایان ماه حقوق کارگران را به معدن می‌برد، اما محمد (جلال پیشوائیان) و اکبر (اکبر اصفهانی)، از همدستان هاشم، در بین راه، پول را سرقت می‌کنند و باعث مرگ حساب دار شرکت می‌شوند. امیر به اصفهان می‌گریزد و از هاشم کمک می‌طلبد. هاشم از محمد و اکبر می‌خواهد که مخفی شوند. هاشم با پری (آرام)، که زن بدنامی است، رفت و آمد دارد و همین موجب می‌شود که با ملیحه ازدواج نکند. امیر پری را از هاشم دور می‌کند، و درمی یابد که آذر خواهر پری است. امیر از طریق پری نشانی اکبر را می‌یابد و با تحت فشار گذاشتن او متوجه اصل ماجرا می‌شود. امیر شب جشن ازدواج هاشم و ملیحه موضوع را به او می‌گوید و او را ترک می‌کند. پری توسط محمد زخمی می‌شود، و پلیس امیر را دستگیر می‌کند. در بازداشتگاه روشن می‌شود که هاشم خود را به عنوان مقصر اصلی معرفی کرده‌است. امیر وعده می‌دهد که خانه اش را بفروشد و با بازپس دادن پول شرکت موجب آزادی هاشم بشود. امیر و آذر به عیادت پری می‌روند و او را در واپسین لحظهٔ زندگی اش ملاقات می‌کنند.

برادر کوچکتر کارآگاه مشاور با حل یک پرونده مهم به کمک یک کارآگاه عجیب اسکاتلندیارد و یک بازیگر دوست داشتنی اما مشکوک، تلاش می کند تا شکوه شرلوک را بدزدد.

فرهاد (منوچهر وثوق) که با تاکسی دوستش اکبر آقا انبردست (سیدعلی میری) کار می‌کند، با دختری به نام پروانه (آرام) آشنا می‌شود و با او به شمال می‌رود...

این بانوی اژدها از سلسله چینگ به مدت 50 سال قدرت پشت تاج و تخت بود و ملیله‌های عظیمی از دسیسه‌های کاخ به وضوح در این حماسه به یاد ماندنی به نمایش درآمده است.

تاکور ماهاراج سینگ، مولتی‌میلیونر، صاحب مزرعه‌ای است که چندین اسب نر در دربی برنده شده است. متأسفانه برای او مزرعه اش به زودی توسط راهزن، مان سینگ و گروهش مورد حمله قرار می گیرد و ماهاراج را مجبور می کند تا انتقام بگیرد و پسر داکو را بکشد. برای انتقام گرفتن از این مان سینگ تصمیم می گیرد پسر ماهاراج، چیمپو را ربوده باشد. سال ها بعد مرد جوانی وارد زندگی سینگ می شود...

روایت هیجان انگیز و پرشور، رنگارنگ و مستقیم در مورد ماجراهای غافلگیرکننده ایوانوشکای کوچک و دوست واقعی اش - اسب جادویی که یک تزار احمق و حریص را فریب می دهد.

مردی گرفتار یک کلاهبرداری پولی می شود و باید دوست دخترش را با تکمیل هفت سطح مختلف نجات دهد.

در حالی که سرپیل برای عموی ثروتمند خود وانمود می کند که یک دختر روستایی مذهبی است، در یک مهمانی وابسته به عشق شهوانی سرفه می شود. عمویش می بیند که او در واقع چیست و او را مجبور به ازدواج با آپتی ساده لوح می کند وگرنه او و خانواده اش نمی توانند ثروت او را به ارث ببرند.