مووی کا

سه جوان بی هدف و سرگردان برای گذراندن زندگی به هر کاری دست می‌زنند تا زمانی که با زن هوسبازی آشنا می‌شوند که هر سهٔ آنها را بازیچه خود می‌سازد. پس از این ماجراست که آنها واقعیت زندگی را می‌فهمند و از این پس مصمم و جدی با زندگی و مسایل آن روبرو می‌شوند.

جلال (گرشا رئوفی)، راننده کامیون، و شاگردش حسین (غلام حسین بهمنیار) در جاده با حوری (لی لی) آشنا می شوند. حوری ده سال پیش در همسایگی جلال خانه داشته و پس از ازدواج با احمد (غلام رضا سرکوب) از جلال دور مانده است. جلال که با همسرش اقدس‌ (سهیلا) , برادرش رضا (منوچهر والی زاده)، همسر او شمسی (‌آرزو غفاری) و مادرشان (ایران قادری) زندگی می کند. از حوری دوری می جوید؛ اما حوری با سماجت او را وسوسه می کند. و…

یک زن مبتلا به فراموشی می ترسد که یک روز از دست رفته در زندگی اش ممکن است او را به یک جنایت مرتبط کند و سعی می کند بین عصر شنبه تا صبح دوشنبه گام های خود را بازگرداند.

«رضا» جوان دست و پاچلفتی، شیفته «رؤیا» است…

پس از قتل نامزدش، یک مزرعه‌دار وایومینگ برای یافتن قاتل او به راه می‌افتد.

آوریل 1957: هواپیمای مهندس منطقی فابر در مکزیک سقوط کرد. او متوجه می شود که در سال 1938 پدر شده است. او با کشتی از نیویورک به فرانسه می رود و با سابث جوان آشنا می شود. سرنوشت؟

جوانی روستایی دختر ارباب را دوست دارد در حالی که خواهرش به پسر ارباب عشق می‌ورزد. ارباب ابتدا از این جریان خشمگین می‌شود ولی بعداً به ازدواج پسرش با دختر روستایی رضایت می‌دهد و به جوان روستایی می‌گوید زمانی با عروسی او و دخترش موافقت خواهد کرد که پول فراوانی به دست آورد. جوان روستایی در جریان حادثه ای پول را به دست می‌آورد. اما از طرفی دختر ارباب از دوری جوان روستایی بیمار می‌شود. ارباب به جستجوی جوان می‌پردازد. سرانجام او را پیدا می‌کند و در حالی که از شرطش صرفنظر کرده با ازدواج آن ها موافقت می‌کند.

وقتی یک مرد بیوه با 10 فرزند، با زنی بیوه که 8 فرزند دارد ازدواج میکند، اتقاقات مختلفی در زندگی مشترک انها بوجود می‌آید...

در حالی که سعی می‌کند محبت‌های یک رقیب زیبا را به دست آورد، یک دزد چیره دست به خطر مرگ می‌رود تا اهداف مخفی یک فرد ثروتمند و به ظاهر جاودانه، اما قطعاً بی‌رحم و گوشه‌نشین را بیاموزد.