فیلم ایرانی

امیر آدم ناپسندی است که مردی را در آبادان به قتل رسانده است ، او به تهران باز می گردد و به کارهای بد خود ادامه می دهد و سعی در متقاعد کردن دوست دخترش زری برای فرار با وی به جنوب ایران دارد.

صمصان خان از همسر اولش فرزندی ندارد. تلاش زن برای آن که صمصام، مسعود پسر او از ازدواج قبلی اش را به فرزندی بپذیرد، ثمر نمی دهد. وقتی صفورا همسر دوم خان باردار می شود، کاظم مباشر خان که با همسر اول او رابطه دارد، عواملش را مأمور می کند تا جلوی پزشکی که برای وضع حمل صفورا به آن جا می آید را بگیرند. به پیشنهاد معصومه خدمتکار خان از میان کولی هایی که در آن نزدیکی چادر زده اند، قابله ای به نام مرجان را برای این کار خبر می کنند. صفورا پس از به دنیا آوردن پسری که فرهاد نامش می نهند، در می گذرد. افراد کاظم به ستاره دختر مرجان تعدی می کنند، او خودش را می کشد. مرجان به خیال این که افراد صمصام خان مسبب این حادثه بوده اند، نوزاد را می رباید و نام بهرام بر او می گذارد. وقتی سرکارگر خان، پی به خیانت کاظم می برد، او چاره ای جز فرار نمی یابد. سال ها بعد، شیرین برادرزادۀ صمصام خان، بهرام که به همراه کولی ها دوباره به آن جا آمده را می بیند و به او دل می بازد. علی خدمتکار خان، برای آرام ساختن او که همچنان به دنبال پسرش می گردد، بهرام را فرهاد گمشده معرفی می کند. همسر صمصام خان از کاظم که دوباره به آن جا بازگشته، می خواهد شیرین را برباید و او را در اختیار مسعود گذارد تا صمصام خان به این طریق به ازدواج آن دو رضایت دهد. زن سپس مشت علی را پیش صمصام خان باز می کند. بهرام به تعقیب کاظم می پردازد. علی، مرجان را می یابد و او را از آن چه گذشته آگاه می سازد. کاظم در گریز از دست بهرام به باتلاقی می افتد و جان می بازد. هنگامی که صمصام خان می خواهد بهرام را به ضرب گلوله از پا درآورد، مرجان مانع او می شود و حقیقت داستان را باز می گوید.

طاهر و شاگردش جمال راننده ی کامیون هستند. طاهر دلباخته ی گلی است که در قهوه خانه ی کریم کار می کند. طاهر و گلی ازدواج می کنند و حسادت کریم را بر می انگیزند. طاهر از اینکه گلی آبستن نمی شود دلگیر است. طاهر و جمال به سفر خارج می روند و گلی را به کریم می سپارند. کریم قصد هتک حرمت از گلی را دارد؛ اما گلی می گریزد و به خانه ی مرد متمولی پناه می برد. مرد نیز درصدد اغفال گلی است ……

مهدی کافار پس از شش ماه از زندان آزاد می شود. او به دنبال دوستانش می رود و از آنها می خواهد به او کمک کنند که پس از باند حسن طلایی که باعث انتقام جویی وی شده بود ، به دنبال او رفت. مهدی می خواهد به یک دختر فقیر بنام پوری که خانواده اش با او بی رحمانه است کمک کند و قصد دارد آخرین دزدی خود را انجام دهد اما حسن طاله و باند وی پس از وی هستند

مهران در کافه ای با صفر آشنا می شود، و صفر از طرف رئیس خود قباد به مهران پیشنهاد می کند که ارباب نوری و دخترش مژگان را در شکارگاه شان به قتل برسانند. مهران وقتی به «شیطان کوه» می رسد در گودالی عمیق می افتد ...

علی بوکسور جوانی است که آرزوی قهرمان شدن را دنبال می کند اما به زودی توسط یک گانگستر نزدیک می شود. او درگیر می شود - موافقت می کند که شرایط آنها را دنبال کند. او در مسابقات بوکس برنده می شود و همه چیز درست پیش می رود تا اینکه آنها دستور دهند یک مسابقه را از دست بدهد.

رعنا (پوری بنائی) و پدرش (عزت الله وثوق) با علی سورچی (محمدعلی بندانی) آشنا می شوند. جبار (غلامرضا سرکوب) به رعنا علاقه دارد، اما رعنا بدون اطلاع پدرش به عقد علی درمی آید. علی توسط دوست جبار (جمشید نرسی) و فرنگیس (فرنگیس فروهر) به خارج از شهر برده می شود و با ضربه ی چاقوی جبار از پا درمی آید و….