فیلم ایرانی

دو مرد در حال عزیمت به دنور سیتی برای تسویه حساب شخصی هستند. یکی به دنبال قاتل پدرش است ، دیگری به دنبال یکی از دوستان سابق خود که طلاهای او را دزدیده است. یک شخص سوم ، یک اسلحه خیز مرموز ، به آنها پیوست.

امیری که برای ازدواج با نامزد خود به پول احتیاج دارد ، مریم شروع به کار غیرقانونی در یک باند پسر افشار می کند. همسر افشار عاشق امیر می شود اما او به او اهمیتی نمی دهد. یک روز افشار آنها را تنها می بیند و مشکوک می شود.

قدم همسرش را کنار رودخانه رها می کند تا ساعتی بعد به او ملحق شود.اما وقتی بازمی گردد با جسد همسرش مواجه می شود که به از او هتک حرمت شده است... 🆔 @film_ghdimi4

"مرتضی" پس از آنکه با زنی به نام "هما" آشنا می‌شود در حادثه‌ای بینایی‌اش را از دست می‌دهد. معشوقه با برادرزاده مرتضی، "کمال" روابطی عاشقانه دارد و برای تصاحب ثروت او دسیسه چیده است...

میرزا به لیلا دختر رمضان علاقه دارد؛ اما دختر و خانواده اش با این وصلت مخالفند. لیلا به جوان کارگری به نام احمد علاقه مند است. میرزا و نوکرش رجب از رودخانه یک ماهی صید می کنند که در شکمش یک انگشتر افسانه ای است. آن ها با خواندن نوشتۀ روی انگشتر با غولی، که خود را خومبو می خواند مواجه می شود و میرزا از غول می خواهد که ثروت کلانی در اختیار آن ها بگذارد. میرزا پس از ثروتمند شدن خود را قارون می خواند و به خواستگاری لیلا می رود. این بار والدین لیلا با تقاضای او مؤافقت می کنند، اما خود لیلا که مخالف است با دارویی که مادرش به او می خوراند تن به ازدواج می دهد. شب اثر دارو برطرف می شود و لیلا از قارون رو برمی گرداند و قارون دختر را در سیاه چال خانه اش حبس می کند. احمد به معاونت کارخانه ارتقا می یابد و قارون با او بنای رفاقت می گذارد. وقتی احمد تصمیم دارد با قارون درگیر شود مادر احمد فاش می کند که قارون پدر او است و قارون که با هشدارهای نوکرش رجب متنبه شده زندگی شرافت مندانه ای را آغاز می کند.

دختر که به دانشجوی جوان و فقیری علاقه‌مند است، برای اینکه گرفتار تصمیم عجولانه پدرش در شوهر دادن او به مردی پول‌دار نشود. به اصفهان فرار می‌کند. او در راه سفر به زن و شوهری اصفهانی برخورد می‌کند. مرد اصفهانی کمکش می‌کند که دختر به چنگ ایادی پدرش نیفتد. اما بازی‌های مرد اصفهانی همسرش را مظنون می‌کند و این توهم را به وجود می‌آورد که...

صمد برای کار در خانه یک مرد ثروتمند آقای به شهر فرستاده شده است. مقامی پسر ثروتمند در یک قرعه کشی برنده می شود اما نمی خواهد نام او فاش شود بنابراین صمد را به عنوان برنده معرفی می کند. صمد جایزه را دریافت می کند اما برخی از افراد حریص دنبال او هستند تا آن را از او بدزدند. این منجر به ادامه داستان می شود.

راننده مرد ثروتمندی که می خواهد به دختری فقیر که در کاباره کار می کند کمک کند ، او را به عنوان نامزد ارباب خود معرفی می کند. او عاشق استاد می شود بدون اینکه از هویت واقعی وی آگاهی داشته باشد. این باعث می شود همه آنها با ماجراهای خنده دار زیادی روبرو شوند.