فیلم های بالیوود

Udharchand Shikarpuri مردی بی خانمان است که در بمبئی زندگی می کند، البته زیر سقف ست کالیداس، مولتی میلیونر، که شش ماه دور در خانه قصر خود در Mussoorie است. برای چهارمین بار در زندگی‌اش، اودارچند به همراه سگش چیکو به عمارت کالیداس نقل مکان می‌کند. او با دو مرد بی خانمان دیگر به نام های راجو و ویجی آشنا می شود و با آنها دوست می شود و آنها را به زندگی با او دعوت می کند...

پس از کشته شدن مردی در اثر سرقت، دو کلاهبردار کوچک مسئول سعی می کنند با تظاهر به بهترین دوستان او و کمک به دهکده اش، جبران کنند.

جاناردان جاخار رویاهای خود را برای تبدیل شدن به یک ستاره بزرگ راک دنبال می کند و در طی آن عاشق هیر می شود.

بهارات پس از بر عهده گرفتن مسئولیت های پس از مرگ پدرش، در رهبری خانواده اش با چالش هایی مواجه می شود.

ویکرام سهگال (الوک نات) تاجر مشهور دو پسر دارد. ویشال مشروع (نانا پاتکار) و راجوی نامشروع (ریشی کاپور). عموی ویشال، شریچاند (موهان جوشی) و دوستش آرجون چودری، ویکرام سهگال را به خاطر دارایی‌اش می‌کشند. اما او متوجه می شود که ویکرام مایل بوده دارایی هایش به طور مساوی بین راجو و ویشال تقسیم شود. ویشال باید راجو با بیاره.

نسیم با مادر بیوه خود در لاکنو، هند، سبک زندگی ضعیفی دارد. او به خاطر شعرهایش مشهور است و به مسابقه‌ای دعوت می‌شود که نواب نسیم‌الدین آن را میزبانی می‌کند و جایزه‌ای معادل 5000 روپیه به برنده پیشنهاد داده است. نسیم برنده این جایزه است، اما به دلیل پاره شدن کتش تحقیر می شود. در نتیجه او از پذیرش قیمت خودداری می کند. برادر شوهرش سلطان، به منظور

ساگر خواننده محبوبی است و از آنجایی که مجرد است، هر جا که برنامه هایش را اجرا می کند، همیشه مورد اوباش زنان جوان قرار می گیرد. او در یکی از این برنامه ها در سرینگر با سپنا نارنگ زیبا ملاقات می کند و پس از چند سوء تفاهم هر دو عاشق یکدیگر می شوند. اما پدر ساپنا، پران، برنامه‌های دیگری برای او دارد و می‌خواهد او با فردی به انتخاب خودش ازدواج کند. به این ترتیب هر دو ل.

چتان پراکاش جوان و پایال زیبا عاشق هم هستند و دوست دارند با هم ازدواج کنند. پدران مربوطه آنها، داولاترام و سرهنگ بازنشسته باگوانت سینگ، نقشه های دیگری دارند و از آنها می خواهند که با همسران دلخواه خود ازدواج کنند. بنابراین چتان و پایال تصمیم می گیرند که فرار کنند و در حال فرار با هم ازدواج کنند. باگوانت سینگ برای دختر گم شده خود در روزنامه ها تبلیغ می کند و پیشنهاد می دهد که ...

در یک شهر کوچک صنعتی در نزدیکی بمبئی زندگی می کند، بولانات، که در آسیاب محلی کار می کند، و همسر مغرور گائوری، یک دختر، چمپا، و مهمتر از همه پسرش، رامایا، که فارغ التحصیل دانشکده هنر است، تنها است. یکی در این شهر که به این درجه رسیده است. اما روزگار سخت است و کارها سخت است. وقتی بولانات کار خود را از دست می دهد، رامایا تصمیم می گیرد

هنگامی که گروهی از پرستاران هندی و پاکستانی در عراق توسط یک سازمان تروریستی گروگان گرفته می شوند، یک مامور مخفی برای نجات آنها از مخفیگاه خارج می شود.